ارزش سلطنت
روزی بهلول بر هارونالرشید وارد شد
خلیفه گفت: مرا پندی بده!
بهلول پرسید: اگر در بیابانی بیآب، تشنهگی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی، در مقابل جرعهای آب که عطش تو را فرو نشاند چه میدهی؟
گفت: صد دینار طلا
پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟
گفت: نصف پادشاهیام را
بهلول گفت: حال اگر به حبسالبول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی، چه میدهی که آن را علاج کنند؟
گفت: نیم دیگر سلطنتم را
بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است، تو را مغرور نسازد که با خلق خدای به بدی رفتار کنی
تقدیم به مادر
مادرم گلهای سرخ تقدیم تو باد
خورشید من، احساس ناب تقدیم تو باد
گرفتی دستم را در لحظه های سخت
فخر زمان، بوسه ام به دستانت تقدیم تو باد
سر گذاشتم روی دامانت، نوازشم کردی
سنگ صبورم، آبی دریا تقدیم تو باد
می دهم آزارت، تو لبخند می زنی
مهربان من، آسمان تقدیم تو باد
لال گردم ناسزا گفتمت
محبوبه من، شرمم تقدیم تو باد
خدا داند که پشیمانم
تک ستاره زیبا، جانم تقدیم تو باد
چگونه قدردان تو باشم؟
شمع کاشانه ام، سپاس